نازنين زهرانازنين زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

عشق مامان و جیگر بابا وعزیز خاله

هورا عکس

هورااااااااااااااااا  یه سری عکس ازت پیدا کردم.   اینجا باغ شماست  که تولد آجی را توش گرفتیم با تم باب اسفنجی.   نازت بشم خاله با این حجابت.   ...
31 خرداد 1393

پنج ساعت دوری از مامان

سلام نفس خاله اینجا پارک سروش که من و مامان جون شما و آجی را آوردیم بازی کنید. مامانیت کلاس رفع اشکال داشت و رفته بود  و شما برای اولین بار نزدیک پنج ساعت از مامان جدا شدی که البته سراغ که نگرفتی هیچ مامانی هم که اومد تحویلش هم نگرفتی. ...
31 خرداد 1393

خواندن کلمات

سلام جیگر خاله                                  امروز سی و یکم خرداده و نوزده روز دیگه شما دوساله میشی. الان کلمات زیادی بلد ی و دیگه منظورت را به راحتی میرسونی. چند روزیهست که مامانی داره باهات کار میکنه که بتونی بعضی کلمات را بخونی.شما هم کلماتی را که دوست داشتی یاد گرفتی و وقتی مامانی ازت سوال میکنه اونها را نشون میدی کلماتی مثل آجی،خاله،کنترل،ماست،دوغ خاله که کلی برات ذوق کرد وقتی دید . تو هفته ای که گذشت علی چند روزی اومد خونتون و با...
31 خرداد 1393

مامان دانشجو

سلام نفسی خاله دو روز پیش مامانی جواب امتحاناتش اومد و با معدل هجده همه ی درس هاش پاس شد. خدا را شکر. من که خیلی خوشحالم مامانی داره درس میخونه .اینطوری شما هم با کتاب خوندن انس میگیری و یاد میگیری کتاب بخونی.تا زه رشته ای هم که میخونه به درد تربیت شما و زندگی میخوره. ...
22 خرداد 1393

مه باي باي

سلام نفس خاله امروز بیستم خرداده و شما حدود یک هفته اس که دیگه شیر نمی خوری. اولین تجربه ی تلخ توی دنیا یعنی دل کندن از چیزی که بهش عشق می ورزیدی. خدا را شکر خیلی هم سخت نبود .مامانت حسابی نگران بود که چطور باید دیگه به شما شیر نده اگه دندونای نازت خراب نمیشد حالا حالا بهت می داد اما مجبور شد از شیر بگیردت. کاش ما هم مثل شما بچه ها بودیم که اینقدر راحت دل می برند از وابستگی هاشون. چند روز اول که پارک میرفتی و حسابی بازی می کردی تا خسته بشی و راحت بخوابی.بر خلاف تصور همه هم خوابت زیادتر شده و خدارا شکر زیاد اذیت نشدی. الان هم اگه مامانی بهت بگه بیا شیر بخورد روتو از اون طرف میکنی و میگی مه بده. دوست دارم خاله جون. ...
22 خرداد 1393
1